* مؤ من و علمى كه از خود به يادگار مى گذارد
در كتاب امالى از حضرت رسول الله (ص ) نقل شده است كه فرمود: مؤ من وقتى كه از دنيا رفت ، و از خود يك صفحه بجا گذاشته باشد كه در آن علمى باشد، آن صفحه روز قيامت سپرى مى گردد بين او و بين آتش دوزخ و خداوند متعال به هر حرفى كه در آن صفحه باشد، شهرى به هفت مرتبه وسيعتر از دنيا، به او عطا مى فرمايد، و هر مؤ منى كه ساعتى در نزد عالمى براى (طلب علم ) بنشيند پروردگار عزوجل به او ندا كند كه نشستى پيش دوستم ؟ قسم به عزت و جلالم تو را با او ساكن بهشتم گردانم و هيچ باكى ندارم .
منبع: زهر الربيع ، ج دوم
* خطبه اى از حضرت علي (ع ) در طلب باران
بدانيد، زمينى كه شما را بر پشت خود حمل مى كند و آسمانى كه بر سرتان سايه گسترده است ، فرمانبردار پروردگار شما هستند و اگر بركات خود را بر شما ارزانى مى دارند، بدان سبب نيست كه بر شما دل مى سوزانند يا مى خواهند به شما تقرب جويند يا از شما اميد خيرى دارند، بلكه ، خداوند آن دو را فرمان داده كه به شما سود رسانند و آن دو هم اطاعت كرده اند. خداوند، زمين و آسمان را براى مصالح شما بر پاى داشته و آن دو نيز برپاى ايستاده اند.
ايزد تعالى بندگانش را كه مرتكب اعمال ناشايست شوند، به كاسته شدن ميوه هاشان و نگه داشتن بركات از ايشان و فرو بستن خزاين خيرات به روى آنان مى آزمايد. تا توبه كنندگان توبه كنند و گناهكاران از گناه كردن باز ايستند و پندگيرندگان پند گيرند.
و آن كه اراده گناه كرده منزجر گردد. خداوند، آمرزش خواستن را سبب فراوانى روزى و رحمت بر آفريدگان قرار داده ، كه فرمايد: (از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است . تا از آسمان برايتان پى در پى باران فرستد. و شما به اموال و فرزندان مدد كند. قرآن مجيد) پس ، خداوند رحمت كند كسى را كه به توبه روى آورد و از خطاهاى خود بخشش طلبد و بر مرگ خود پيشى گيرد و تدارك امر آخرت كند.
اى خداوند، ما به سوى تو بيرون آمده ايم، از درون خيمه ها و خانه هايى كه ناله و فرياد ستوران و كودكانمان از آن بلند است. در حالى كه، رحمت تو را مى طلبيم و اميد به فضل نعمت تو بسته ايم و از عذاب و خشم تو بيمناكيم .
بارخدايا، ما را به باران خود سيراب نما و نوميدمان باز مگردان و به قحط هلاك منماى و به آنچه سفيهان كرده اند مؤ اخذه مكن . اى بخشاينده ترين بخشايندگان .
اى خداوند، ما به سوى تو بيرون آمده ايم ، تا آنچه را كه بر تو پوشيده نيست به تو شكايت كنيم. زيرا تنگناهاى دشوارمان به بيچارگى كشانده، خشكساليهاى مشقت بار ما را به درگاه تو رانده. و خواسته هاى دست نايافتنى به رنجمان افكنده و فتنه هاى ناهنجار، گريبانگيرمان شده است .
بار خدايا، از تو مى خواهيم كه ما را، از درگاه خود، نوميد بازنگردانى و اندوهگين واپس نفرستى و ما را به گناهانمان مورد خطاب قرار ندهى و برابر اعمالمان كيفر ندهى .
بار خدايا، بر ما باران و بركت و روزى و رحمت خود بگستران . بر ما بارانى ببار سودمند، سيراب كننده ، روياننده گياهان ، كه بروياند هر چه را كه نابود شده ، و زنده گرداند، هر چه را كه مرده است . بارانى بر ما ببار، كه تشنگى را برطرف گرداند و ميوه ها را افزون سازد و زمينهاى پست را سيراب كند و بر دره ها سيلاب افكند و درختان را برگ روياند و نرخها را بشكند كه تو به هر كارى كه بخواهى توانايى .
نهج البلاغه
* هر كس صورت مادر را ببوسد...
ابن عباس از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه : (( ((من قبل بين عينى امه كان له سترا من النار)) ))
هر كسى كه ميان دو چشم مادرش را ببوسد اين عملش سپر و مانعى مى گردد بين او و آتش جهنم .
و در كتاب شرعة الاسلام آمده كه : (( ((من قبل رجلى امه فكانما قبل عتبة الكعبه ))))
هر كسى پاى مادرش را ببوسد گويا آستانه كعبه را بوسيده .
* عفت و پاكدامني از ديد حضرت علي
پاداش مجاهد شهيد در راه خدا بزرگتر از پاداش عفيف و پاكدامني نيست كه قدرت بر گناه دارد و آلوده نمي گردد. همانا عفيف و پاكدامن فرشته اي از فرشته هاست.
حكمت 474 نهج البلاغه
پاكدامني زيور تهيدستي و شكرگزاري، زيور بي نيازي است.
حكمت 340 نهج البلاغه
* آيا بايد دنيا را سرزنش كرد؟
حضرت علي (ع) وقتى كه شنيد مردى دنيا را نكوهش مى كند، چنين فرمود:
اى كسى كه دنيا را نكوهش مى كنى و حال آنكه فريفته نيرنگهاى او هستى و به دروغهايش دلباخته اى . آيا هم فريفته دنيا هستى و هم نكوهشش مى كنى آيا تو او را گناهكار مى شمارى يا او تو را گناهكار مى شمارد اين دنيا از كى عقل از سرت ربود و سرگردانت نمود از كى فريبت داد آيا به جايى كه پدرانت به خواب مرگ رفته اند و پوسيده اند تو را فريفته يا به آنجا كه مادرانت در خاك سرد غنوده اند چه بيمارانى را، با دستهايت تيمار داشتى و چه دردمندانى را پرستارى كردى . برايشان شفا طلبيدى و از پزشكان ، اوصاف بيماريشان را پرسيدى . نه داروى تو بى نيازشان كرد نه گريه هايت سودشان بخشيد. نه ترس تو فايدتى در بر داشت نه به خواست خود رسيدى و نه ، به نيروى خويش ، بيمارى از آنان دور ساختى . دنيا، براى تو از او نمونه اى ساخت كه مرگ او مرگ تو را ماند. دنيا براى كسى كه گفتارش را راست انگارد، سراى راستى است و براى كسى كه حقيقت آن را دريابد، سراى عافيت است و براى كسى كه از آن براى آخرتش توشه برگيرد، سراى توانگرى است و براى كسى كه از آن پند پذيرد، سراى اندرز و موعظه است .
دنيا نمازگاه دوستان خداست ، مصلاى ملايكه خداست ، محل نزول وحى خداست ، بازارگاه دوستان خداست كه در آن كسب رحمت كنند و سودشان بهشت است . پس چه كسى دنيا را نكوهش مى كند، در حالى كه ، دنيا خود نداى فراق در داده و خود و اهل خود را به نيستى هشدار داده محنت و بلايى را كه خود بدان گرفتار است ، نمونه محنتها و بلاهاى آخرت گردانيد و به شادمانى خود آنان را به شادمانى آخرت راه نمود شب با تندرستى گذشت و بامدادان در سختى فراز آمد. هم ترغيب كند و هم بترساند، هم بيم دهد و هم هشدار. پس ، فردا كه روز پشيمانى است ، گروهى نكوهشش كنند و جمعى در قيامت بستايندش . زيرا دنيا به يادشان آورد و آنان نيز به ياد آورند، با آنان سخن گفت ، سخنش را راست شمردند. اندرزشان داد اندرزش را پذيرا آمدند.
منبع: نهج البلاغه
* امان از ترس
در مثل ها است كه گرگى و روباهى با شيرى در بيابان مى رفتند، يك گوره خر و آهو و خرگوشى را شكار كردند، شير به گرگ گفت : شكار را بين ما تقسيم كن ، گرگ گفت : گوره خر مال تو و آهو مال من و خرگوش مال روباه ، شير به خشم آمد و گلوى گرگ را گرفت و سر او را قطع كرد، سپس روبه روباه كرد و گفت : تو تقسيم كن ، روباه گفت : گوره خر براى نهارت و آهو براى شامت و با خرگوش در شب سر گرم باش ، شير گفت : كى اين تقسيم عادلانه را به تو ياد داده روباه گفت : سر گرگى كه در جلوى روى تو است .
منبع: كشكول شيخ بهايي
* شش چيز پس از فوت مؤ من ثوابش به او ميرسد
على عليه السلام فرمود: شش چيز پس از وفات مؤ من (ثوابش ) به او مى رسد:
1- فرزندى (كه از خود باقى گذارد) تا براى او استفاده كند.
2- كتابى (بنويسد) كه بعد از او بماند (و ديگران از آن استفاده كنند)
3- درختى بكارد (كه ديگران از ثمراه اش بهرمند شوند).
4- چاهى حفر كند (كه ديگران از آبش استفاده نمايند).
5- صدقه جاريه (مانند ساختن مسجد و مدرسه و پل عبور...).
6- سنت و كارخوبى كه پس از او بماند (و ديگران ) به آن عمل كنند.
* آعاز كار با نام پروردگار
ميان همه مردم جهان رسم است كه هر كار مهم و پرارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى كنند، و نخستين كلنگ هر مؤ سسه ارزنده اى را به نام كسى كه مورد علاقه آنها است بر زمين مى زنند، يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند.
ولى آيا بهتر نيست كه براى پاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات ، آن را به موجود پايدار و جاويدانى ارتباط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد، چرا كه همه موجودات اين جهان به سوى كهنگى و زوال مى روند، تنها چيزى باقى مى ماند كه با آن ذات لايزال بستگى دارد.
اگر نامى از پيامبران و انبياء باقى است به علت پيوندشان با خدا و عدالت و حقيقت است كه كهنگى در آن راه ندارد، و اگر فى المثل اسمى از (حاتم ) بر سر زبانها است به خاطر همبستگيش با سخاوت است كه زوال ناپذير است .
از ميان تمام موجودات آنكه ازلى و ابدى است تنها ذات پاك خدا است و به همين دليل بايد همه چيز و هر كار را با نام او آغاز كرد و در سايه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستين آيه قرآن مى گوئيم (بنام خداوند بخشنده بخشايشگر) (بسم الله الرحمن الرحيم ). اين كار نبايد تنها از نظر اسم و صورت باشد، بلكه بايد از نظر واقعيت و معنى با او پيوند داشته باشد چرا كه اين ارتباط آن را در مسير صحيح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همين دليل چنين كارى حتما به پايان مى رسد و پر بركت است .
به همين دليل در حديث معروفى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى خوانيم : (كل امر ذى بال لم يذكر فيه اسم الله فهو ابتر): (هر كار مهمى كه بدون نام خدا شروع شود بيفرجام است ).
امير مؤ منان على (عليه السلام ) پس از نقل اين حديث اضافه مى كند انسان هر كارى را مى خواهد انجام دهد بايد بسم الله بگويد يعنى با نام خدا اين عمل را شروع مى كنم ، و هر عملى كه با نام خدا شروع شود خجسته و مبارك است .
و نيز مى بينيم امام باقر (عليه السلام ) مى فرمايد: سزاوار است هنگامى كه كارى را شروع مى كنيم ، چه بزرگ باشد چه كوچك ، (بسم الله ) بگوئيم تا پر بركت و ميمون باشد).
كوتاه سخن اينكه پايدارى و بقاء عمل بسته به ارتباطى است كه با خدا دارد.
به همين مناسبت خداوند بزرگ در نخستين آيات كه به پيامبر وحى شد دستور مى دهد كه در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه خطير را با نام خداشروع كند: (اقرء باسم ربك ).
و مى بينيم حضرت نوح (عليه السلام ) در آن طوفان سخت و عجيب هنگام سوار شدن بر كشتى و حركت روى امواج كوه پيكر آب كه هر لحظه با خطرات فراوانى روبرو بود براى رسيدن به سر منزل مقصود و پيروزى بر مشكلات به ياران خود دستور مى دهد كه در هنگام حركت و در موقع توقف كشتى (بسم الله ) بگويند (و قال اركبوا فيها بسم الله مجراها و مرسيها) (سوره هود آيه 41).
و آنها اين سفر پر مخاطره را سرانجام با موفقيت و پيروزى پشت سر گذاشتند و با سلامت و بركت از كشتى پياده شدند چنانكه قرآن مى گويد: (قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك و على امم ممن معك ) (سوره هود آيه 48).
و نيز سليمان در نامه اى كه به ملكه سبا مى نويسد سر آغاز آن را (بسم الله ) قرار مى دهد (انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم ...) (سوره نحل آيه 30).
و باز روى همين اصل ، تمام سوره هاى قرآن با بسم الله آغاز مى شود تا هدف اصلى كه همان هدايت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقيت و پيروزى و بدون شكست انجام شود.
تنها سوره توبه است كه (بسم الله ) در آغاز آن نمى بينيم چرا كه سوره توبه با اعلان جنگ به جنايتكاران مكه و پيمانشكنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصيف خداوند به رحمان و رحيم سازگار نيست .
در اينجا توجه به يك نكته لازم است و آن اينكه ما در همه جا بسم الله مى گوئيم چرا نمى گوئيم (بسم الخالق ) يا (بسم الرازق ) و مانند آن ؟!
نكته اين است كه (الله ) چنانكه به زودى خواهيم گفت ، جامعترين نامهاى خدا است و همه صفات او را يكجا بازگو مى كند، اما نامهاى ديگر اشاره به بخشى از كمالات او است ، مانند خالقيت و رحمت او و مانند آن .
از آنچه گفتيم اين حقيقت نيز روشن شد كه گفتن (بسم الله ) در آغاز هر كار هم به معنى (استعانت جستن ) به نام خدا است ، و هم (شروع كردن به نام او) و اين دو يعنى (استعانت ) و (شروع ) كه مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفكيك كرده اند و هر كدام يكى از آن دو را در تقدير گرفته اند به يك ريشه باز مى گردد، خلاصه اين دو لازم و ملزوم يكديگرند يعنى هم با نام او شروع مى كنم و هم از ذات پاكش استمداد مى طلبم .
به هر حال هنگامى كه كارها را با تكيه بر قدرت خداوند آغاز مى كنيم خداوندى كه قدرتش مافوق همه قدرتها است ، سبب مى شود كه از نظر روانى نيرو و توان بيشترى در خود احساس كنيم ، مطمئن تر باشيم ، بيشتر كوشش كنيم ، از عظمت مشكلات نهراسيم و ماءيوس نشويم ، و ضمنا نيت و عملمان را پاكتر و خالصتر كنيم .
و اين است رمز ديگر پيروزى به هنگام شروع كارها به نام خدا.
گر چه هر قدر در تفسير اين آيه سخن بگوئيم كم گفته ايم چرا كه معروف است على (عليه السلام ) از سر شب تا به صبح براى (ابن عباس ) از تفسير (بسم الله ) سخن مى گفت ، صبح شد در حالى كه از تفسير (با) بسم الله فراتر نرفته بود) ولى با حديثى از همان حضرت اين بحث را همينجا پايان مى دهيم ، و در بحثهاى آينده مسائل ديگرى در اين رابطه خواهيم داشت .
(عبدالله بن يحيى ) كه از دوستان امير مؤ منان على (عليه السلام ) بود به خدمتش آمد و بدون گفتن بسم الله بر تختى كه در آنجا بود نشست ، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمين افتاد و سرش شكست ، على (عليه السلام ) دست بر سر او كشيد و زخم او التيام يافت بعد فرمود: آيا نمى دانى كه پيامبر از سوى خدا براى من حديث كرد كه هر كار بدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود، گفتم پدر و مادرم به فدايت باد مى دانم و بعد از اين ترك نمى گويم ، فرمود: در اين حال بهره مند و سعادتمند خواهى شد.
امام صادق (عليه السلام ) هنگام نقل اين حديث فرمود: بسيار مى شود كه بعضى از شيعيان ما بسم الله را در آغاز كارشان ترك مى گويند و خداوند آنها را با ناراحتى مواجه مى سازد تا بيدار شوند و ضمنا اين خطا از نامه اعمالشان شسته شود)
منبع: تفسير نمونه
* حسد از هر صفت و گناهى بدتر است
روايت شده كه شيطان ، به درگاه فرعون آمد، و در را كوبيد، فرعون گفت : كوبنده درب كيست ؟ شيطان گفت : اگر خدا بودى ، مى فهميدى چه كسى درب را مى كوبد، فرعون گفت : اى ملعون داخل شو، شيطان گفت : ملعونى بر ملعونى وارد مى شود، پس داخل شد، فرعون به او گفت : چرا بر آدم سجده نكردى تا رانده درگاه خدا و مورد لعن خدا واقع نشوى ؟ در جواب گفت چون مانند تو در صلب آدم بود، فرعون به او گفت : آيا بدتر از من و از خودت بر روى زمين سراغ دارى ؟شيطان در جواب گفت : انسان حسود از من و از تو بدتر است چون حسد عمل نيك انسان را مى خورد، همچنانكه آتش هيزم را مى خورد و مى سوزاند.
منبع: زهر الربيع
* بخل و سخاوت
گفته اند: كه مردى درخت خرمائى داشت ، كه شاخه اش در خانه شخص فقير و عيالمندى بود، و صاحب نخل مى آمد و از درخت خود بالا مى رفت تا خرما بچيند و چه بسا خرمائى از درخت مى افتاد، و بچه هاى آن فقير بر مى داشتند و مى خوردند، و صاحب نخل از درخت مى آمد پايين تا خرما را از دست بچه ها بگيرد، و اگر خرما را در دهان يكى از بچه ها مى ديد، انگشتش را داخل دهان آن بچه مى كرد، تا خرما را از دهان او بگيرد، آن مرد فقير هم به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كرد، و حضرت را از آنچه كه صاحب نخل مى كرده خبر داد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ((خيلى خوب حرفت را شنيدم )) برو،
پيامبر خدا صاحب نخل را ملاقات كرد و به او فرمود: آن نخلى كه شاخه اش در خانه فلانى است را به من مى دهى ؟ تا من يك درخت خرما در بهشت به تو بدهم . آن شخص گفت : من نخلهاى زيادى دارم ، اما هيچكدام از نخلهايم بخوبى خرماى اين نخل نيست : بالاخره آن شخص رفت و شخص ديگرى كه كلام پيامبر را شنيده بود، آمد و گفت : يا رسول الله ، آيا اگر من آن نخل را از او گرفتم و به شما دادم ، عوض آن نخلى به من در بهشت مى دهى ؟ پيامبر فرمود: بلى ، پس آن شخص رفت و صاحب نخل را ملاقات كرد، و با او مذاكره كرد در قيمت ، كه اگر اين نخل را به او دادم ، در بهشت نخلى به من عطا خواهد كرد؟
صاحب نخل گفت : من از خرماى اين نخل خوشم مى آيد، ولى نخلهاى زيادى دارم و هيچكدام از نخلهاى من خرمايش به اين خوبى نيست ، كه اين درخت دارد آن شخص به او گفت : اين نخل را به من مى فروشى ؟ گفت : نه ، مگر اينكه پولى به من دهى كه باور ندارم ، آن شخص گفت :
به چقدر راضى هستى كه من به تو بدهم ؟ صاحب نخل گفت : چهل آن شخص گفت : خيلى زياد است چهل در برابر يك نخل زياد است .
سپس خريدار كمى ساكت شد، و بعد گفت : من به تو چهل نخل را مى دهم ، و خريدار به فروشنده گفت : من شهادت مى دهم كه تو راست مى گوئى و رفت پيش مردم و آنها را شاهد گرفت ، كه اين نخل در قبال چهل نخل مال من شد.
و رفت پيش پيامبر صلى الله عليه و آله و عرض كرد: يا رسول الله اين نخل مال من شد و هم اكنون آن را ملك تو كردم پيامبر صلى الله عليه و آله رفت پيش صاحب خانه (مرد فقير) و فرمود: اين نخل مال تو و زن و فرزندانت شد. و در اين هنگام خداوند سوره ليل را نازل كرد.
عطا گويد: اسم مردى كه نخل را خريد و داد به پيامبر صلى الله عليه و آله ابودحداح بود و كسى كه بخل كرد (( (بخل و استغنى ))) و نخل را نداد همان صاحب نخل بود و شان نزول (( (و سيجنبها الاتقى )))
و همچنين شاءن نزول (( (ولسوف يرضى ))) هم درباره ابودحداح است ، يعنى (( (ولسوف يرضى اذا دخل الجنة ) ))
بزودى وقتى وارد بهشت راضى مى شود، و پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى به آن نخل مى گذشت مى فرمود: نخلهائى در عوض اين نخل براى ابودحداح در بهشت است .
منبع: مجمع البيان
* عمر كوتاه
مرحوم كلينى (ره ) از بعضى از اصحاب ما روايت كرده كه گفت : حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: بر (سختيهاى ) دنيا صبر كنيد، زيرا دنيا ساعتى بيش نيست ، زيرا آنچه كه گذشته (ديگر) درد و رنج و سرور و خوشيش را نمى يابى ، و آنچه كه نيامده است پس تو نمى دانى آن چيست و فقط دنياى تو آن لحظه اى است كه در آن هستى ، پس صبر كن در آن بر اطاعت خدا و روگردان از معصيت خدا.
در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است كه على عليه السلام فرمود: هيچ روزى نمى گذرد بر فرزند آدم ، جز اينكه آن روز به او مى گويد: من روز جديد هستم ، و من بر تو شاهد و گواه هستم ، و در من حرف خوب بزن ، يا كار خير انجام بده زيرا تو پس از من مرا هرگز نخواهى ديد.
* سبب توبه بشر حافى
و اينكه بشر حافى از خوردن عرق و شراب و ساز و آواز و معصيت توبه كرد و با زهد و تقوا به آن مقامات رسيد سببش اين بود كه در راه قطعه (كاغذى ) را ديد كه در آن نوشته شده بود بسم الله الرحمن الرحيم و زير پاى مردم افتاده بود پس آن را برداشت و با پولهائى كه همراه داشت عطر خريد و آن كاغذ را پاك و معطر كرد و در وسط سوراخ ديوارى گذاشت پس در خواب ديد كه گوينده اى به او مى گويد: اى بشر، اسم مرا پاك و پاكيزه كردى ، من هم قطعا نام تو را در دنيا و آخرت پاك و پاكيزه گردانم ، پس چون صبح شد، توبه كرد.
* دعاى چهار كس رد نشود
عن النبى صلى الله عليه و آله : انه قال فى وصيته له : يا على اربعة لاترد لهم دعوة ، امام عادل ، و والد لواده ، و الرجل يدعو لاخيه بظهر الغيب ، و الظلوم يقول الله جل جلانه ، و عزتى و جلالى لانتصرن لك و لو بعد حين .))
پيامبر اكرم در ضمن وصيت خود به على عليه السلام فرمود: اى على چهار دسته اند كه دعايشان رد نشود (و مستجاب شود) اول امام و پيشواى عادل دوم دعاى پدر درباره فرزند خود سوم مردى كه براى برادر دينى خود غائبانه دعا كند، چهارم دعاى مظلوم يعنى نفرين انسانى كه به او ستم شده .
خداوند مى فرمايد: به عزت و جلالم قسم ، انتقام تو را هر وقت شده مى گيرم.
* قصه برده سخن چين
مردى بنده اى را فروخت و به مشترى گفت : عيبى ندارد جز سخن چينى ، مشترى گفت : باشد، من راضى هستم ، پس او را خريد، بنده و غلام مدتى را آنجا ماند، بعد رفت پيش همسر مولايش و گفت : شوهر تو، تو را دوست ندارد و مى خواهد مخفيانه تو را رها كند پس يك تيغى بگير و از پشت سر او چند تار موئى بتراش و بياور تا من سحر و جادو كنم تا او تو را دوست بدارد، سپس رفت پيش مولايش و گفت : زن تو، براى خودش دوست گرفته ، و مى خواهد تو را بكشد پس خود را به خواب در آور، تا بفهمى ، پس مرد خود را به صورت خواب در آورد، زن با تيغ آمد، مرد خيال كرد زن مى خواهد او را بكشد، پس بلند شد و زنش را كشت ، پس خويشاوندان زن آمدند و اين مرد را كشتند و جنگ بين دو طائفه در گرفت و ادامه پيدا كرد.
* عجله كار شيطان است مگر در چند مورد
بزرگان دين گفته اند: عجله كار شيطان است مگر در چند مورد
1- وقت نماز كه رسيد بايد عجله نمود كه وقت فضيلت آن نگذرد.
2- در دفن ميت بايد در صورت امكان عجله نمود.
3- در مورد دختر شوهر دادن در صورت امكان بايد شتاب كرد.
4- در اداى قرض بايد عجله نمود.
5- وقتى مهمان وارد خانه شد در غذا و طعام دادن به او بايد عجله نمود.
6- اگر گناهى از شخصى سرزد بايد در توبه عجله نمايد.
* نتيجه مخالفت با هواى نفس
در كتاب فرج بعد الشدة حكايت ذيل را نقل نموده كه راهبى در بلاد مصر شهرت يافت كه او صاحب مكاشفه است ، عالمى از علماى مسلمين خيال كرد كه اين راهب ، مسلمين را از دين اسلام خارج مى كند پيش خود گفت خوب است او را بكشم كاردى را مسموم كرده آمد به در خانه راهب ، در را زد راهب گفت : كارد را بينداز، اى عالم مسلمين داخل شو، آن عالم كارد را انداخت و داخل شد، و گفت : اى راهب اين نور مكاشفه از چه جهت به تو ظاهر گشته ، راهب گفت : به خاطر مخالفت با هواى نفس ، عالم به او گفت : آيا اسلام را قبول مى كنى ؟ راهب گفت : بلى ، (( اشهد ان لااله الاالله و ان محمدا رسول الله )) عالم گفت : چه چيز تو را به مسلمانى وادار نمود؟ راهب گفت : اسلام را بر نفس خودم عرضه كردم نفسم مخالفت كرد من هم با نفسم مخالفت كردم و اسلام را قبول كردم چون من به اين مقام نرسيدم جز به مخالفت با نفسم.
* سخناني از امام صادق «ع»
* تحصيل علم در هر حالي واجب است.
بصائرالدرجات، ص3
* علم را بجوئيد اگر به فرورفتن در قعر درياها و شكافتن دلها و سينه ها باشد.
بحارالانوار، ج78، ص277
* سخت ترين عذاب در قيامت براي عالمي است كه از علم خود هيچ سودي نبرد.
بحارالانوار ج2، ص34ـ36 و 37 و 38
* امام صادق«ع» از پدرانش روايت كرده كه مردي نزد (رسول خدا) آمده گفت: اي رسول خدا علم چيست؟ فرمود: دم بستن و دل دادن به سخن استاد، پرسيد: پس از آن چيست؟ فرمود: گوش دادن، گفت: پس از آن چيست؟ فرمود: حفظ كردن، پرسيد: پس از آن چيست؟ فرمود: عمل كردن و بكار بستن، گفت: پس از آن چيست اي رسول خدا؟ فرمود: انتشار آن.
اصول كافي، ج1، ص84
* هر چيزي را زكاتي است و زكات علم آن است كه به اهل آن تعليم كنند.
عدت الدعي، ص63
* كسي كه دنيا را بخواهد براي بي نياز شدن از مردم و عطوفت و مهرورزي به همسايه، خدا را در حالي ديدار خواهد كرد كه چهره اش چون ماه شب چهارده باشد.
ثواب الاعمال، ص164
* ايمان بنده خدا كامل نشود تا چهار خصلت در او باشد: 1ـ خلقش نيكو باشد. 2ـ نفس خود را سبك شمرد (و به خاطر آن خود را به گناه دچار نكند). 3ـ زيادي سخنش را نگهدارد. 4ـ زيادي مالش را خارج كند.
بحارالانوار، ج67، ص298
* چيزي بر شيطان سنگين تر از صدقه دادن بر مؤمن نيست، و صدقه پيش از آنكه در دست بنده خدا قرار گيرد در دست خدا قرار خواهد گرفت.
وسايل الشيعه، ج9، ص406
* براستي كه فقراي مسلمان در باغهاي بهشت چهل پاييز پيش از توانگران مسلمان گردش مي كنند، سپس فرمود: من براي تو مثلي مي زنم، و آن مثل اين است دو كشتي بر گمركچي گذر كنند، گمركچي در يكي نگاه كند و چيزي در آن نبيند، گويد: آنرا رها كنيد و در ديگري بنگرد و آنرا پر از بار ببيند، گويد: آنرا نگهداريد.
اصول كافي، ج3، ص384
* چهار چيز است كه كم آن هم زياد است: آتش، دشمني، فقر و بيماري.
كشف الغمه، ج2، ص202
* سخناني از حضرت علي (ع)
* شكست عدم پيروزي نيست بلكه شكست پيروزي آدم را به تأخير مي اندازد.
* هر كه همتش كوچك باشد، فضيلتش از بين برود.
* هر گاه جنايتها آشكار شود، بركت ها از ميان برود.
* ثمره حسادت، بدبختي در دنيا و آخرت است.
* تو اگر نيكي كني خود را گرامي داشته اي و به خودت نيكي كرده اي، اگر بدي كني خودت را خوار كرده اي و به خودت زيان رسانده اي.
* گنجايش هر ظرفي با آنچه در آن نهند، تنگ مي شود جز ظرف دانش كه (هر چه در آن نهند) گسترش مي يابد.
* بدهكاري زياد، راستگو را دروغگو مي كند و خوش قول را بد قول مي كند.
* هر كه اطمينان داشته باشد كه آنچه خدا برايش مقدر كرده است به او مي رسد، دلش آرام گيرد.
* زهد و بي اعتنايي به دنيا، بزرگترين آسايش است.
* چه بسيارند عبرتها و چه اندك اند عبرت گرفتن ها!
* در انتظار فرج باشيد و از رحمت خدا نوميد نشويد.
* انصاف، برترين خصلت هاست.
* هر كه خوراكش كم باشد، انديشه اش زلال گردد.
* شنونده غيبت، مانند غيبت كننده است.
* هر كس پاك دامني و قناعت ارمغان او شد، سرافرازي با او هم پيمان گشت.
* برترين بخشندگي بخشش در تنگدستي است.
* محبوب ترين مؤمن نزد خداوند كسي است كه مؤمن فقيري را در تنگدستي دنيا و گذران زندگي ياري رساند.
* خوشا به حال آنكه به بندگان خدا نيكي كند و براي آخرت خود زاد و توشه برگيرد.
* از گردش روزگار، گوهر مردان آشكار مي شود.
* از طمع كاري است كه مردان گردن به ذلت و خواري نهند.
* سخناني از پيامبر بزرگ اسلام
- خوشبخت ترين ملت غير عرب به واسطه اسلام، ايرانيان اند.
- با منزلت ترين مردم نزد خداوند در روز قيامت، كسي است كه در راه خيرخواهي براي خلق او بيش از ديگران قدم بردارد.
- در بدي فرزند آدم همين بس كه برادر مسلمان خود را كوچك شمارد.
- اگر كسي بتواند حق كسي را بپردازد و تعلل ورزد، هر روز كه بگذرد، گناه باجگير برايش نوشته شود.
- به عزيزي كه خوار گشته و توانگري كه تهيدست شده و دانشمندي كه در روزگار نادانان تباه گرديده است، مهرباني كنيد.
- هر كه نه به قصد نيازخواهي بلكه براي ديدن برادر مؤمن خود به خانه او رود، از ديداركنندگان خدا انگاشته شود و سزاوار است بر خدا كه ديدار كننده خود را گرامي دارد.
- بي رغبتي به دنيا (همان) كوتاه كردن آرزو و به جا آوردن شكر هر نعمت و پرهيز از محرمات الهي است.
- ديد و بازديد (بذر) محبت را مي روياند.
- هر كه از آبروي برادر مسلمان خود دفاع كند، البته بهشت بر او واجب آيد.
- هيچ كار خيري را رياكارانه انجام نده و آن را از روي حيا ترك مكن.
:: بازدید از این مطلب : 318
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23